زلفان سفید مادرم
حاصلیست زروز های برفیی مان
وشفقتی که کشید
برسرم دست
ورخسارش
آیینه شناخت من
اما قامت من
مجموعیست ز اشک های او
که به هم بافت
ستون فقراتم را